دو شب پیش خودش اشکمون رو در آورد امروز دخترش
قرار بود صبح زود راه بیفته، عصر برای خداحافظی اومد، اما مادرم دلشون طاقت نداشت زنگ زدن گفتن شب بازم بیا
گفتم اذیتش نکنید الان یه عالمه کار داره یه دقیقه هم بیشتر پیش خانواده باشه یه دقیقه اس. شب دوباره اومد، دوباره خداحافظی کردیم، دوباره دست مامان رو بوسید، قبل از این که بتونن جلوش رو بگیرند نشست و پاهاشون رو بوسید
صبح زود راه افتاد
داداش جان سه تا دختر داره یکی از یکی مهربون تر و بابایی تر
یادمه وقتی مجبور بود برای درسش بیاد تهران و برگرده چقدر دختراش بیتابی می کردن، امروز که تماس گرفتیم احوال زن داداش رو بپرسیم دختر کوچیکه داشت گریه میکرد، اول دبستانه و به شدت بابایی
شب با دختر وسطی صحبت میکردم انقدر ناآروم بود و گریه کرده بود که اشک منم درآورد
بزرگی که دیگه تکلیفش روشنه، آخه علاوه بر باباش، شوهرشم رفته
آه ه ه
پیاده روی اربعین علاوه بر پیام جهانی که داره، حرکت کاروان اسرا رو به تصویر می کشه ولی این کجا و اون کجا
بی تابی دخترای داداش من کجا و بی تابی بی بی سکینه(س) و بی بی رقیه(س) کجا ...
- ۹۵/۰۸/۲۷