دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور(2)
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ق.ظ
گاهی از همه چی گله داری( از خودت، از آدما، حتی از اون اصل کاری) انقدر زیاد که نمی تونی گله کنی حتی پیش اون اصل کاری
وقتی از یه چی دلت میگیره، زخمی میشه، منتظر مرهمی... خودت دست نگه میداری، نمی دونم شاید لج می کنی که آهای فقط و فقط خودت باید بیای مرهم بشی
شاید میاد حتما میاد ولی اون قدر به خودت سخت گرفتی انقدر لج کردی که هیچ نشونه ای نمی بینی بعد اون زخمِ بزرگ و بزرگ تر میشه اونقدر عمیق که حتی اشکت رو در نمیاره، چون با خودت لج کردی چون همیشه وقتی برای خواسته ات تلاش کردی و به نتیجه نرسیدی واگذار کردی به خودش (تو نمیخوای بشه خب نشه)
بعد می کشی کنار و میگی دیگه در این مورد حرف نمی زنم نمیخوای باشه قبول... ولی خوب میدونی که این با بقیه فرق می کنه اما ... اما انقدر دلت شکسته، انقدر نمی فهمیش که ...
بازم پا پس می کشی و میگی نمیخوای باشه، نخواه، نشه، قبول... در حالیکه در اصل، اصلا قبول نیست اما با خودت لج کردی برای اینکه پا پس بکشی باید تو خودت بشکنی و سنگ بشی و نادیده گرفته شدنت رو فراموش نکنی
بازم پا پس می کشی و میگی نمیخوای باشه، نخواه، نشه، قبول... در حالیکه در اصل، اصلا قبول نیست اما با خودت لج کردی برای اینکه پا پس بکشی باید تو خودت بشکنی و سنگ بشی و نادیده گرفته شدنت رو فراموش نکنی
گفتنش هم حتی ساده نیست چه برسه به عملی کردنش
دلم شکسته و فقط خودش باید مرهم بشه خیلی خیلی واضح... من کم آوردم
______________________________________
ترمای اول کارشناسی بودم و درس ها برام سنگین بود خب برای من کم آوردن تو زمینه درسی معنا نداشت، یه درس و با پیش نیازش با هم ارائه دادن :|... استادا خودشونم گیج شده بودن که چطوری تدریس کنند... اشکال پرسیدم و از نظر استاد سوال ساده ای بود و درست جواب نداد بهم برخورد، دیگه خودم شدم استاد خودم باید از پس جفت درسا بر میومدم شب که میرسیدم خونه میرفتم تو حیاط و گریه می کردم و از خدا کمک می گرفتم بعدم شروع می کردم به خوندن... انقدر تحت فشار بودم که تو خواب هم ازش خلاصی نداشتم... یه بار تو خواب گریه می کردم و حرف میزدم خواهرم از گریه من بیدار شده بود و حرفام توجهشو جلب کرده بود و به جای بیدار کردن مچ گیری میکرده :) ... گریه میکردم و می گفنم دوسش ندارم دیگه دوسش ندارم :)) ... کی رو دوست نداری ؟ هان؟ ... تابعا رو دوست ندارم دیگه دوسشون ندارم :)))... خب اقلا این جواب باعث شده خواهرجان خیالش راحت بشه و بیدارم کنه
-----------------------------------------------------------------
اینا رو گفتم که بگم ته ته توی جمع نالیدن و گله کردنم میشه گله از تابع .... آدم خوبی نیستم اما مطمئنا برای دنیا و آدماش اینجا گله نمی کنم
- ۹۵/۰۸/۲۶