میشه اینجا درد و دل کنم؟
سلام
میشه اینجا یه کم خودم باشم؟ متزلزل و گریون
میشه یه کم همون دختر ته تغاری و لوس باشم؟ بدون هیچ ادا و قیافه ای
میشه بگم یک هفته اس که تنهام چون مامان و بابا برای عمل رفتن
بگم حتی وقتی میدونستم عمل چشم مادر تا لحظه مرخص شدنشون فقط چند ساعت طول کشیده و تو این چند ساعت چندین بار با خودشون و آبجی و بقیه صحبت کردم و در جریان لحظه به لحظه اش بودم، وقتی آبجی عکس مادر رو با کلاه و لباس اتاق عمل گذاشت وقتی همه قربان صدقه مادر می رفتن که تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد عزیزترین، من عکس رو سریع رد کردم و هیچی نگفتم هیچی
مگه چقدر طاقت دارم که بخوام زوم کنم روی عکسی که همه ی دنیای منه و تو اون لباسا ببینمشون
این ها هنوز قسمت خوب ماجراس
اما بابا، پنج شنبه باید راهی تهران بشن برای انجام آزمایشات اولیه تا اگه مشکلی نبود و کهولت سن مانع عمل نشد، عمل قلب انجام بدن
و من باید هر بار که با مادر صحبت می کنم بهشون اطمینان بدم که من خوبم، غذا میخورم، تنها نمی مونم و... تا خاطر بابا آسوده بشه که نیاز نیست مادر زودتر برگردند
در کنار این ها باید روضه خونی های خانواده رو توی گروه تحمل کنم و هیچی نگم و بشم دختر آرام و شاید حتی سنگدل خونه، وقتی خواهرا مدام میخوان مانع تراشی کنن برای رفتنشون و من موافقم و مدام تکرار می کنم دکتر بهتر از من و شما میفهمه تحمل عمل رو نداشته باشن عمل نمی کنه، بقیه اش هم بسپرید به خدا
ولی مگه بقیه جای من هستن، منی که با مادر، زجر کشیدن لحظه به لحظه ی بابا رو میبینم
لطفا دعا کنید باباجانم صحیح و سالم تر از الان به خونه برگردن
من دیگه حتی تحمل بغض قورت دادن رو هم ندارم
دعا کنید مرگ من در بهترین زمان و قبل از تمام عزیزانم باشه
- ۹۶/۰۲/۲۰