دلانه


    نویسندگان

    ۱۵۸ مطلب توسط «سما بانو» ثبت شده است

    ۲۷
    آذر
    ۹۳

    بوی فراق می دهد این گریه های من
    ماتم گرفته شال سیاه عزای من

    شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام
    آقا ببخش در گذر از این خطای من

    با زعفران شهر خراسان نمی شود؟
    رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟

    از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام
    چیزی نمانده مثل شما از صدای من

    با نوحه های این دهه ی آخر صفر
    شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من

    ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده
    بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟

    سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام
    این چشم خیس،چشمه ی آب بقای من

    من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم
    جایی گرفته حضرت زهرا برای من
    ***وحید قاسمی***

    • سما بانو
    ۲۲
    آذر
    ۹۳

    چهل روز شکستن

    چهل روز بریدن

    چهل روز پی ناقه دویدن

    چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن

    چه بگویم؟


    چهل روز اسارت

    چهل روز جسارت

    چهل روز غم و غربت و غارت

    چهل روز پریشانی و حسرت

    چهل روز مصیبت

    چه بگویم؟

    • سما بانو
    ۱۵
    آذر
    ۹۳

    سلام

    یه جا این متن رو خوندیم که:

    "چه حس خوبیه یکی رو داشته باشی حتی وقتی که سرش شلوغه یهو برگرده بهت بگه :

    محض اطلاع حواسم بهت هستا "

    اون لحظه به این فکر کردم که پس چرا همیشه این حس خوب رو نداریم مگر نه اینکه "خدا همیشه حواسش بهمون هست".

    خاطره نوشت:

    با دوستم بیش از هشت ماه روی پایان نامه مون بسختی کار می کردیم،موقع اعلام نمره؛ با اصرار از استاد خواستیم نمره مون رو قبل از همه به خودمون اطلاع بده. بالاخره قبول کردند و در کمال ناباوری گفتند قرار هست 15 براتون رد کنم oO 

    خیلی تعجب کردیم آخه استادمون حقیقتا استاد خوب و منصفی بودند، دوستم خیلی ناراحت شده بود و شروع کرد با استاد صحبت کردن که بر چه اساسی شما این نمره رو در نظر گرفتین و کارمون چه مشکلی داشته و ...

    اما من هیچ حرفی نزدم، یعنی هیچ دلیلی برای اعتراض نمی دیدم شوکه شده بودم اما در اون مدت اونقدر استادم رو شناخنه بودم که بهش اعتماد کنم، می دونستم همیجوری یه کاری رو انجام نمیدند و حتما بیش از این حقمون نبوده و با خودم می گفتم احتمالا بیش از این ها ازمون انتظار داشته و ما نتونستیم به اون خوبی از پس کار بر بیایم، برای همین هیچ حرفی نزدم.

    استاد نمره کامل را بهمون داد اما من اون روز و تمام روزهایی که به یاد حس و حال اون روزم میوفتم برای خودم متاسف میشم؛ که چرا من به انسانی که تنها مدت کوتاهی بود که می شناختمش و تنها ذره ای از صفات خوب خدا را داشت اینقدر اعتماد داشتم و حاضر نبودم به چیزی که به نظر حقم بود و بهم داده نشده بود اعتراض کنم در حالیکه به خدا که خوبی مطلق هست و از آغاز همراهم بوده به این اندازه اعتماد نمی کنم و با کوچکترین اتفاق لب به اعتراض باز می کنم.

    خدایا شرمنده ام که تو همیشه هستی و من نمی بینمت

     

    یاعلی

    • سما بانو
    ۰۴
    آذر
    ۹۳

    سلام

    یک مدته که اصلا حس نوشتنم نیست

     حال خوبی ندارم،


     دلم زیارت می خواد که خودم باشم و خودم و خدای خودم ...

    اونقدر باهاش بی صدا حرف بزنم و اشک بریزم که آروم آروم بشم 

    دلم گرفته از خودم، از دنیا و از دل مشغولی هایی که پشیزی ارزش نداره


    چندوقت پیش خونه ی خواهرم بودم شوهر خواهرم  دو روزی مسافرت بودندو قرار بود همون شب برگردند خواهرم داشت تلفنی با شوهرش صحبت می کرد و منم خواهرزاده ی 10 ماهمو خوابش می کردم ، آبجی گوشی تلفنو آورد کنار دخترشو گفت بیا با بابایی صحبت کن. خانوم کوچولو ما، همین که صدای باباشو شنید، با اینکه تا اون موقع خوابالو بود هوشیار شد و نشست و با صدای بابا...

    تا مدت ها بعد از قطع تلفن هم این دختر سر از پا نمی شناخت و یکریز بابا بابا می گفت و از ذوقش طول اتاق رو چهار دست و پا می رفت و می اومد ...

    بعد صدای گریه ی خواهرم بود و ...

    اون می گفت الهی بمیرم برای دخترای شهدا و من با خودم می گفتم جانم بفدای رقیه ی سه ساله :((


    + میگن حرم امیرالمومنین(ع) سرشار از آرمشه، دلم آرامش نجف رو می خواد


    التماس دعا


    یاعلی



    • سما بانو
    ۲۶
    آبان
    ۹۳


    • سما بانو
    ۱۵
    آبان
    ۹۳

    سلام

    این روزها هیچ حرفی برای گفتن نداری تمام حرف ها را حسین(ع) و زینب (س) گفته اند.


    اَلسَّلام عَلی الحسَین

    وَعَلی علی بن الحسَین

    وَعَلی اَولاد الحسَین

    وَعَلی اَصحاب الحسَین


    http://cdn.akairan.com/akairan/aka/images/a-ma/ma1/moh93.jpg


    عذرخواهی نوشت: با خوندن یکی از کامنتا بقدری ناراحت شدم که همون لحظه جواب کامنت ایشون. رو دادم بدون اینکه به اصل مطلب توجه کنم اما امروز با کامنت یکی دیگه از دوستان به اشتباهم پی بردم پس همین جا از ایشون عذرخواهی می کنم.امیدوارم من رو حلال کنند.:(

    یاعلی


    • سما بانو
    ۰۴
    آبان
    ۹۳

    سلام

    1:

    همگیمون شاید بارها درباره ی جنسیتمون فکر کردیم که من اگه دختر بودم یا پسر بودم چطوری بودم و گاها حسرت می خوریم به داشتن یکسری ویژگی ها، آزادی ها و شرایط جنس مقابلمون.

    اما خیلی وقت ها هم خدا را شاکر میشیم که پسر یا دختر آفریده نشدیم.

    خیلی از خانوم ها شاید به خاطر آزادی هایی که به نظر میاد آقایون دارند معترضند، مثلا از نحوه ی پوششون، اینکه باید توی ظهر گرم تابستون با روسری و مانتو و بعضا با ساق دست و چادر و ... باشند، در حالیکه آقایون خیلی راحت ترند.

    البته باید بگم من به اینکه خودم رو توی ظهر گرم تابستون بین یک عالمه پارچه می بپیچیدم افتخار می کردم.

    2:

    شاید بارها براتون پیش آمده که عده ای را توی خیابون ببینید که لباس مشکی پوشیدند، درسته؟ با خودتون چی فکر می کنید؟

     معمولا میگیم لابد عزیزی را از دست دادند خدا بهشون صبر بده. درسته؟


    حالا بعد از این همه مقدمه چینی می خوام یک اعترافی بکنم. 

    من و شاید خیلی از خانوم های دیگه الان به پوشش آقایون حسرت می خوریم و حسودی می کنیم.

    این که مشکی بپوشی و با افتخار راه بری و خودت رو عزادار عزیزترین موجود عالم نشون بدی، اونقدر بزرگ و مفتخر هست که آرزو کنی ای کاش پسر بودی.:(

    پی نوشت: ایام رو به همگی تسلیت می گم، امیدوارم بتونیم از این روزها وفرصت هایی که در اختیارمون گذاشته شده بیشترین استفاده رو کنیم.


    التماس دعا


    یاعلی


    • سما بانو
    ۰۱
    آبان
    ۹۳

               صد دانه یاقوت

                      دسته به دسته 

                           با نظم و ترتیب

                                    یکجا نشسته ...


    مگر می شود زندگی مان را، به هم ریخته آفریده باشد 
    خدای دانه های انار ؟!!



    • سما بانو
    ۲۹
    مهر
    ۹۳

    سلام

    از تمام دوستانی که لطف می کنند و به دلانه سر می زنند عدرخواهی می کنم، هم بخاطر اینکه دیر به دیر بروز میشویم و هم اینکه کمتر فرصت می کنیم بهشان سر بزنیم، البته خیلی از مواقع به صورت خواننده ی خاموش از مطالبشان استفاده می کنیم.


    حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

    «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة»

    کسب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.



    یاعلی

    • سما بانو
    ۲۱
    مهر
    ۹۳


    نازد به خودش خدا که حیدر دارد
    دریای فضائلی مطهر دارد
    همتای علی نخواهد آمد والله
    صد بار اگر کعبه ترک بردارد
    • سما بانو
    ۱۲
    مهر
    ۹۳

    سلام

    این چند روزه وقتی یاد سکوت پرمعنای مادر و صدای گریه های خواهرم ، بخاطر بی خبری چندساعته و سفر یک روزه ام می افتم، ناخودآگاه می روم تا ...

    تا بیست و اندی سال قبل زمانی که شاید خیلی هایمان هنوز پایمان به این دنیا باز نشده بود، می روم تا اشک های خواهران و بغض های خفته ی مادرانی که عزیزانشان را بدرقه می کردند.

    اما امروز، می روم تا ...

    تا هزار و سیصد و هفتاد و پنج سال قبل، زمانی که مادر نبود تا با اشک هایش حسین(ع) را بدرقه کند.


    امروز اماممان حج را ناتمام رها می کند تا غربتش را فریاد بزند تا بفهماند که برای دین باید از جان گذشت باید قربانی کرد و اینبار نه ابراهیم وار، باید قربانی کرد تمام هستی را علی را، قاسم و علمدار را.


    و امروز ما با اشک هایمان حسین را بدرقه می کنیم.


    یاعلی

    • سما بانو
    ۲۶
    شهریور
    ۹۳

     گاهی اونقدر درگیر مشکلاتت هستی که اصلا حوصله ی صحبت کردن نداری

     گاهی اونقدر با خودت درگیری که حس اینکه با دیگران حرف بزنی رو نداری

     گاهی اونقدر با خودت کلنجار میری و حرف میزنی که ...

     .

     .

     گاهی فکر می کنی چه خوب که عادت نداری در مورد مشکلاتت با دیگران صحبت کنی و چه خوب که اهل درد و دل نیستی،

     اما فراموش می کنی گاهی باید با یکی حرف زد، باید با یکی دردهاتو بگی، ولی فقط و فقط باید به یکی بگی، به یکی که می دونی همه  دردهاتو میدونه، از همه ی حرفات، نگفته مطلعه.

     نباید فکر کنی او که همه رو می دونه دیگه گفتن نداره، اتفاقا باید باهاش درد و دل کنی تا آروم بگیری، باید باهاش حرف بزنی تا  متوجه بشی تنها کسی هست که می تونه بهت کمک کنه.

     امروز با یه اتفاق متوجه شدم باید همیشه و در هر شرایطی با یکی صحبت کنم، یکی که خیلی دوستم داره و خیلی دوستش دارم.


     پس بشنو ای بهترین شنونده...



    یاعلی

    • سما بانو
    ۰۸
    شهریور
    ۹۳

    بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
     حال یکی خیلی بد بود...خونریزی شدیدی داشت.
     وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.

     من آن زمان چادر به سر داشتم.

     دکتر به من اشاره کرد و گفت: که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
     مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:


     من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم...

     چادرم در مشتش بود که شهید شد.

     از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

     

     راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس

     
    یاعلی
    • سما بانو
    ۰۶
    شهریور
    ۹۳

    تو پاک ‏ترینی و فرشته از چشمانت فرو می ‏ریزد.

    پاکی، تو که معصومه نام گرفته ‏ای و مریم اهل بیتی و کریمه آسمان و زمین.

    زمین، آمدنت را هلهله می‏ کند.

    فرشته ‏ها اسپند بر آتش می ‏ریزند تا چشمانی که تاب دیدن تو را ندارند، کور بمانند.

    ریسه‏ های نور، از آسمان تا زمین کشیده شده است.

    این همه، به یمن آمدن توست؛ کریمه اهل بیت.

    ریحانه بهشتی بودی و سرزمین من، عطش رایحه تو را داشت.

    آمدی تا انیس و همدم خلوت برادر باشی و غم غربتش را با شانه ‏های خود قسمت کنی.

    قم، بوی توس می ‏دهد

    .

    .

    .

    امروز شهرمان را به یمن میلادت آذین بسته‏ ایم.

    همه سرشار از شادمانی ‏اند.

    ... امروز شهرم نیز، عطر توس گرفته است!

    شاید مسافری غریب به تهنیت و شادباش آمده است؛

    شاید برادری به دیدار خواهری... شاید...



     + میلاد حضرت فاطمه معصومه(س)، کریمه اهل بیت گرامی باد.


    یاعلی

    • سما بانو
    ۰۵
    شهریور
    ۹۳

    لحظه هایی که سر یه دو راهی قرار می گیری، تمام راه هایی رو که پشت سر گذاشتی در نظر می گیری و مقصدت رو تجسم می کنی بعد با کمک نقشه و راهنما و ... راه درست رو جستجو می کنی.

    اما گاهی برای پیدا کردن بهترین راه برای رسیدن به هدفت هر الگوریتم و روش جستجویی هم پیاده کنی باز به نتیجه نمی رسی، چرا؟ شاید ... شاید چون به خودت مطمئن نیستی!!!

    گاه احساس می کنی این دو راهی، سخت ترین امتحان الهی هست و گاهی بنظر میرسه خدا این امتحان رو تنها برای این قرار داده تا تو صداش بزنی، تا به یاد بیاری تنها کسی  هست که همیشه هوات رو داره.

    پس اقرار می کنم: الهی و ربی من لی غیرک



     + خدایا دو راهی های زندگی رو جز امتحان های سخت قرار نده.

     + خدایا کمک کن همیشه راه درست رو انتخاب کنیم. اهدنا الصراط المستقیم...


    یاعلی

    • سما بانو
    ۳۰
    مرداد
    ۹۳



    امام جعفر صادق (ع) می فرمایند: عاقل ترین مردم خوش اخلاق ترین آنهاست.


    • سما بانو
    ۰۹
    مرداد
    ۹۳
    سلام
     
    قبل تر به وبلاگ های مختلفی سر میزدم و برای بعضی هاشون کامنت میگذاشتم، قبل تر برای هر کامنتی که میگذاشتم یه عالمه فکر می کردم و بارها وبارها پاک می کردم و دوباره می نوشتم تا بشه اونی که میخوام تا نشه ازش برداشت دیگه ای کرد، اما از زمانی که قرار شد بیام دلانه و بشم یکی از نویسنده های اینجا، خیلی استرس پیدا کردم، چون خودم رو نماینده ی دلانه می دونم، مدام با خودم فکر می کنم شاید درست نباشه به هر وبلاگی سر بزنم و هر نظری بگذارم گاهی برای گذاشتن یه کامنت اونقدر با خودم کلنجار میرم که آخر بدون هیچ حرفی صفحه رو می بندم.
     
    به نظرم نماینده بودن بار مسئولیت زیادی داره.
     
    اما نمی دونم چرا من که خودم رو در مقابل نام شهرم، نام خانوادگیم، نام وبلاگم و ... مسئول میدونم و سعی می کنم با داشتن این عناوین هر کاری رو انجام ندم، هر حرفی رو نزنم، چون که خودم رو نماینده ی اون شهر، اون خانواده و اون وبلاگ و ... میدونم، پس چرا خودم رو در مقابل خدا مسئول نمی دونم مگه من عنوان بنده ی خدا بودن رو یدک نمی کشم؟ پس چرا هر جایی می رم؟ چرا هر کاری رو که دوست دارم انجام میدم و هر حرفی رو می زنم؟ بدون اینکه فکر کنم من دارم با این کارهام آبروی خدامو می برم. نمی دونم چرا به اینجا که می رسم کم میارم.
     
    کاش حداقل به اون اندازه که واسه این القاب دنیایی ارزش قائلیم و واسه خدشه دار نشدنش حواسمون رو حسابی جمع می کنیم بتونیم واسه بنده خدا بودن هم ارزش قائل بشیم.
     
    به قول دوستی: بچه مثبتی از نگاه خیلیا، واسه همین اگه کاری کنی، اون کار از نظر اون خیلیا، مورد تائید خدا و پیغمبره، حواست باشه رفیق، مسئولی!
     
     
     
    یاعلی
     
    • سما بانو
    ۰۳
    مرداد
    ۹۳


    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    خیلی هامون دلانه رو دوست داشتیم و کار روزانمون سر زدن به اینجا بود وقتی حرف از بستن دلانه شد خیلیا شوکه شدیم و ناراحت اما بانو دلانه صلاح رو بر رفتن دونستن، ما هم تمام تلاشمون را بکار میگیریم تا دلانه رو به خوبی قبل اداره کنیم.


    و اما بعد...
    ما اینجا از اعتقاداتمون مینویسیم.از باورهای روشنمون، از غرور ملی و اسلامی مون و ...
    پیرو سخنان حضرت آقا که فرمودند: "شیعه باید  مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد."

    ما اومدیم تا از این فضا برای هموار کردن مسیرمون واسه رسیدن به اهدافمون بهره ببریم.

    اینجا متعلق است به هرکسی که همفکر و همراه ما باشد.


    یاعلی


    • سما بانو