می شناسد قدر ِ مینا هر که صهبا را شناخت ...
شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ
در بین آن همه ...
می دیدم و هیچکس نمی دید..
حتی مادر که کنارم به آرامی نشسته بود ..
حتی مادر هم با تمام ِ قرابت و موانست اش..
می دیدم و هیچ کس نمی دید..
شعفی را که دارد از من بالا می رود در قواره ی رقصی بی نقص ..
دست انداخته ست دور گردنم ..
بوسه ای لطیف از لبانم برمی چیند و به غمزه ای ظریف از پس ِ پلک هایم سُر می خورَد به آستانه ی قلبی که دارد ضربه رها می کند ..
می دیدم و هیچ کس نمی دید که شور؛ شیرین ست! ..
می دیدم و هیچ کس نمی دید شوق چطور سراسیمه دارد از من سَر می رود و ... .
انگار کن که از چادر ات دارد یکریز گل ِ محمّــدی چکّه می کند روی سجاده ات ...
انگار کن که در شکاف ِ نیل قامت می بندی به امامت ِ امام ِ حاضر ..
الله اکبر . ..
وقتی که می گفت: "موسای جلودار .. امام خامنه ای ..." .
لا حول و لا قوة الّا بالله
- ۹۴/۱۲/۱۵