11/دی/90
مو به موی اتفاقات اون چند روز رو به خاطر میارم:
ظهر روز جمعه 90/10/16 با خواهر زادم خونه بودیم، داشتم به دوستام پیام احوال پرسی می دادم که جواب یکی از دوستان تا مدت ها شوکه ام کرده بود
متنی در رابطه با امام زمان نوشته بود و در آخرش اضافه کرده بود: از آخرین یادداشت های "شهید مهدی فتوحی" همسر عزیز و مهربانم ، روحش شاد و یادش گرامی، فاتحه مع صلوات.
چنان شوکه شده بودم که اصلا نمی فهمیدم دارم درست می بینم دست می خونم یانه؟ چندین بار خوندمش...
خواهرزادم مدام می گفت خاله چی شده؟کی، چی گفته؟
اما من نمی تونستم نگاهمو از روی گوشی بردارم
تنها تونستم بهش بگم ، هیچی نگو الان هیچی نگو تا خودمم بفهمم چی شده
بعد از چند باره خوندنش فقط تونستم بگم نمی دونم، نمی دونم این چیه که فرستاده و متن پیام رو براش خوندم.
دوباره به دوستم پیام دادم چی داری میگی؟
پیام داد: از آقای ..... (مسئول امور فرهنگی دانشجویی دانشگاهمون) بپرس.
بالاخره بعد از تماس با یکی از خانم های آموزش دانشگاه متوجه شدم ، مهدی فتوحی(25 ساله) مسئول بسیج دانشگاه، همسر دوست من، روز 90/10/11 در درگیری که سربازان گمنام آقا با قاچاقچیان مواد مخدر داشتند به درجه رفیع شهادت نایل شده.
تا چندین روز فقط گیج بودم اصلا نمی تونستم با دوستم تماس بگیرم ، چند روز بعد با چندتا از خانم های دانشگاه رفتیم برای دیدن دوستم، هیچ حرفی برای گفتن نداشتم فقط اشک بود که همراه دوستم می ریختم.
عکسی رو که از شوهر شهیدش گرفته بود رو بهم نشون داد، سرشار از آرامش بود.
دوستم فقط می گفت : برام دعا کن خدا بهم صبر بده.
خدا به تمام خانواده های شهدا و جانبازان صبر بده
روح شهید فتوحی شاد
یاعلی
- ۹۳/۱۰/۱۱