دلانه


    نویسندگان

    ۵۴ مطلب توسط «ضحـ ـی» ثبت شده است

    ۱۱
    ارديبهشت
    ۹۴

    باباها همیشه می دانند توی دل ِ بچه هایشان چه بالا و پایین می شود.

    بابا ها همیشه خوب می فهمند سر به زیری ِ بچه هایشان را که یعنی غلط کردم بار ِ آخرم بود!.

    بابا ها خیلی خوب بلدند لبخند بزنند طوری که چال ِ لپ هایشان پیدا شود و راحت ببخشند طوریکه چال ِ لپ های بچه هایشان را پیدا کنند و محکم بغل کنند و تمام قد بچه هایشان را ببوسند.

    پ.ن:

    دوست دارم لبخند بزنی طوریکه چال ِ لپ هایت پیدا شود و راحت ببخشی طوریکه چال ِ لپ هایم را پیدا کنی و محکم بغل ام کنی و تمام قد مرا ببوسی.

    عرض تبریک به مناسبت میلاد با سعادت امام علی علیه السلام

    • ضحـ ـی
    ۲۴
    فروردين
    ۹۴

    آدم اگر دل ش گرفته باشد .. عجیب ...

    آدم اگر روح ش خسته باشد .. سخت ...

    آدم اگر حال ش ازین دنیا به هم بخورد .. بی بهانه ...

    آدم اگر تهوّع ِ این زندگی را داشته باشد ..

    آدم اگر اینقدر به ماندن پوزخند بزند که تمنای مرگ خودش بیاید زیر ِ پاهایش را آب و جارو بکند ..

    آدم اگر دیگر شمعدانی های سپید هم تحویل ش نگیرند ..

    آدم اگر دیگر با صمیمیت آفتاب ِ ملایم ِ پاییزی که سوار بر نسیم ِ خنکی می رود لای تارهای ظریف ِ موهای خیس هم حال ش جا نیاید ..

    آدم اگر حتی شکسته تر از ساقه های ترد و نازک مریم های پشت پنجره هم شده باشد ..

    آدم اگر جراحت هایش حالا دیگر زخم هایی باز و عمیق شده باشند هم .. طوریکه اگر کسی بپرسد برای چه؟ نتواند جوابش را بدهد! ..

    آدم اگر دارد جان می دهد ..

    آدم اگر دارد می میرد ..

    آدم اگر به چشم ِ خویشتن می بیند که جان ش می رود ..





    آدم باز هم ته ِ دل ش قرص ست که صاحب دارد .. که ولی دارد .. که یکی را دارد که حالَ ش با او خوب می شود. ..

    الحمدلله.

    • ضحـ ـی
    ۱۳
    فروردين
    ۹۴

    چشمانم بی تابی را از سر گذرانده اند!

    سیلابی به راه است!

    طوفانی می وزد!

    آه! فاصله . . . . . ! لعنت به تو فاصله . . ! لعنت به تو جدایی . . . !

    دلتنگم! . . . دلتنگ همه ی زیبایی هایی که فهم نکردم و حالا خویشتن را "باخته" می یابم!

    . . دلتنگ وجودهایی که حق دعوتشان را به درستی اجابت ننمودم!

    . . دلتنگ خاک هایی که ارمغان بوی بهشت برای پریشان حالی ما بود!

    . . . دلتنگ وجودهای "گمنام"ی که در هجمه ی دلمردگی های ما "گم یاد" هم شده اند!

    دلتنگ همه ی  فرصت هایی که از دست رفت . . !

     

                                               دلتنگ  . .  . . . .    .  . .  .  . .   . . .    . !

     

     . . دلتنگ غروب پُر التهاب شلمچه!

    . . دلتنگ خنکای نسیم بهشت زمینی . . . هویزه ی عزیز و همیشه خواستنی!

    . . . دلتنگ آوینی و فکه و عطر خاکهایش که بی بهانه تمام هستی مان را در حریر بوسه اش می پیچید!

     . . دلتنگ دهلاویه و چمران و پله های ملاقات با خدا . . !

    . . . . دلتنگ اروند سربلند که دیوانه ی دیوانگی اش می باشم!

    . . .

    . . دلتنگ   ط    ل   ا    ئ    ی   ه  . . .  که  حِرمانِ وجودی مان عظمت او را برنتابید!

    . . . . . دلتنگ دو کوهه و تغزلِ عاشقانه ی فراق . . !

     

    . . و باز هم . . . . . ف . . ر . . . . ا . . . ق . . !

     

                                                                                            دلتنگم!

     

    به پهنای پاکی قلبهایی که ما را دیدند و ما . . .

    . . و ما همچنان کور . . . . . .

    *

    *

    *

    پ.ن :

    چیزی که خیلی دلتنگمون کرد ، آخرین زیارت کانال کمیل بود ... کانالی که از سال آینده به لطف تدبیر دولت امید ، جزء خاک عراق خواهد شد و ما شدبم جزء آخرین گروه های زائرش ...

    گویا قراره کانال کمیل همبشه مظلوم و غریب بمونه، مثل شهدای غریبش ...

    • ضحـ ـی
    ۰۱
    اسفند
    ۹۳

    " گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

      من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست ... "

    {می دونی خلوت خاصّ یعنی چی؟ یعنی اینکه در تمام اوقات، در تمام لحظات، یه تصویر خاصی توی ذهنت باشه که دیگه عالم و آدم نتونه از یه حدی بیشتر، ذهنت رو اشغال کنه .. تصویری که دلت بهش قرص باشه .. تصویری که در لحظات غمگین تنهایی، بهش فکر کنی و آرامت کنه .. و یا در لحظات شادی و سرور، باعث بشه عطش شادی تو آدم فروکش کنه ...

    .

    .

    اینجاست که "هیچ چیز" نه می تونه زیادی خوشحالت کنه، نه می تونه زیادی ناراحت .. این یعنی غایت القصوی عرفان ...  

    همه ی آدم هایی که نمی توانند جلوی خودشان را بگیرند شبیه هم می شوند .. در حرف زدن، در قد و قامت، در شخصیت، در قضاوت، در حساب آخرت ... اصل تقوی یعنی مراقبه، یعنی کنترل داشتن روی خود، جلوی نفس را گرفتن ..

    من مرد به کسی می گویم که بتواند جلوی خودش را بگیرد ... }

    • ضحـ ـی
    ۱۴
    بهمن
    ۹۳

    قرآن خواندن عادت روزانه شان شده؛ اما فقط می خوانند!

    اصولِ زندگانیِ اهل بیت را می دانند؛ اما فقط می دانند!

    کلامِ نورانیِ خداوند را بر دیوار اتاقشان هرروزه می بینند؛ اما اصلا نمی بینند!!

    "الله اکبر" را بر زبان جاری می کنند؛ اما فقط بر زبان جاری می کنند و "انا اکبر من کلّ امور" بر تمام حالاتشان احاطه یافته!!

    وضو می گیرند؛ اما اصلا نور نمی گیرند!

    هر روز و شب به رسالت و ولایت محمد(صلی الله علیه و اله و سلم ) و علی(علیه السلام) گواهی می دهند؛ اما بی هیچ پشتوانه ی عمیقِ معرفتی ..!!

    به یگانگیِ خداوند شهادت می دهند؛ اما شهید نمی شوند!

    ...

    .

    .

    .

    درد نوشت: "یا ایّها الّذین ءامنوا لِمَ تقولون ما لاتفعلون ... کَبُرَ مَقتا عند الله اَن تقولوا ما لا تفعلون" صف/۳-۲

    پ.نِ درد نوشت: *عالمِ بی عمل؛ حیات و مماتش تقریبا برابر است!

                          *عاملِ جاهل؛ فاجعه ای وحشتناک است!

                          *عالمِ عاملِ محض؛ نگران کننده است!

                          * عالمِ عاملِ اندیشه ورز؛ در مسیرِ رشدِ مستمر ...

     

    • ضحـ ـی
    ۰۲
    بهمن
    ۹۳

    می‌توانستی مانند خواهرت فاطمه باشی …

    چشمانمان را نرم بگریانی …

    نه اینچنین جانکاه …


    خواهرت فاطمه …

    فاطمه‌ای که در دیدار با رهبرش گفت:
    سیدی … انا ابنتکم فاطمه بنت شهید عماد مغنیه …


    مولای من … من دختر شما فاطمه دختر شهید عماد مغنیه هستم.


    فاطمه با همین جمله مجلس را بارانی کرد …

    .

    .

    .

    بیچاره فاطمه ...

    چه حالی دارد این روزها ...

    • ضحـ ـی
    ۰۲
    دی
    ۹۳

    می دانی؟ آدم در این دنیا نباید روی دیوار ِ هیچ خانه ای یادگاری بنویسد! ..

    هیچ خانه ای! .. می فهمی که؟ ..

     

     

    می دانی؟ .. آدم اگر حسابی نباشد؛ یادگاری هایش شماره دار می شوند: یک، دو، سه، .... . بعد حساب ِ شماره ها از دستش در می رود .. بعد شماره ها توی سرش رژه می روند .. بعد یک می رود جای سه؛ سه می آید جای دو .. نه؛ سه می آید جای یک، دو هم میآید کنار ِ سه .. نه؛ اینطوری هم نیست! .. آدم اگر حسابی نباشد خودش هم نمی داند لطافت ِ روحیه ی دو را دوست تر میدارد یا به صمیمیت ِ همدلانه ی سه دل می بازد .. نمی داند با ملایمت ِ به هنگام ِ یک سرخوش است یا حزن ِ مطلوب ِ پنهانی ِ دو هوش از سرش برده است .. نمی داند سکوت ِ مقدّر ِ سه را  مستی می کند یا از بی تعلقات ِ دو خراباتی شده ست .. نمی داند التهاب ِ یک را می سوزد یا بی قرار ِ بی قراری های سه شده ست و  نمی داند و نمی داند و نمی داند ... . آدم اگر حسابی نباشد با یادگاری هایش .. با این یک ها و دو ها و سه ها و .... و با این هجمه ی ندانستن هایش کمرش خم می شود .. بعد سرش گیج می رود از این همه تشکیک .. بعد می ترسد .. بعد می افتد .. بعد دلش می گیرد .. بعد خسته می شود .. بعد می نشیند انقدر گریه می کند که نفسش تنگ می شود .. بعد .. بعد .. بعد اما دیوار ها غریبانه روی سرش خراب می شوند! همین!.

     

    آدم ِ حسابی اینقدر حسابی هست که روی دیوار ِ هیچ خانه ی اجاره ای یادگاری ننویسد! ...

    پ ن 1 : ناخواسته باعث رنجش صاحب این خانه شدم . ناراحتم و عذر می خوام از ایشون

    پ ن 2 : دعا لازم هستم و امیدوارم به عنایت دوستان و اجابت الهی

    • ضحـ ـی
    ۰۹
    مهر
    ۹۳

     ســلام میدهم از بـام خانه سمـتِ حرم   ببخـش نوکرتان را؛ بضاعتش این اسـت...آن کفتــــری که زخمے عشق شــما شــــده

    بالش بـــده شکســــته پرش ایـــها الرئـــوف


    بازار دل کساد شده چاره ای بکن

    این بار تو بیا بخرش ایها الرئوف


    یک بینوابه گوشه ی صحنت نشسته است

    دستی بکش به روی سرش ایهاالرئوف


    با نام های مختلفی خوانده ام تو را

    البتّه بوده بیشترش... ایها الرئوف


    این روزها هوای حرم جور دیگری ست

    هی میرسد به ما خبرش ایهالرئوف...

    آقای من؛
    ســلام میدهم از بـام خانه سمـتِ حرم
    ببخـش نوکرتان را؛ بضاعتش این اسـت...

    پ.ن :از چپ و راست، تماس می گیرند و حلالیت می طلبند و خداحافظی ....  حال من دیدنی است این روزها ...

    • ضحـ ـی
    ۳۱
    شهریور
    ۹۳

    مدرسه ها باز شد

    حواسمون هست؟

    • ضحـ ـی
    ۲۱
    شهریور
    ۹۳

    یه وقتایی دردی داری که درمانش رو هم می شناسی!

    خیلی هم داری درد می کشی اما نمی خوای بری سراغ اون درمان .

    سختته که قبول کنی اون تنها راه حل مشکلته !

    همین لجبازی با خودت، گاهی لحظات شیرینی رو ازت می گیره که دیگه با هیچ چیزی قابل جبران نیست !

    وقتی دردت به اوج خودش می رسه ، بازم می ری سراغ خدا و ازش کمک می خوای

    خدا هم همه ش گوشه ی ذهنت همون درمان رو یادآوری می کنه بهت ، اما با سماجت تمام سعی می کنی اون رو از گوشه ی ذهنت بیرون کنی و بازم التماس خدا کنی برای تموم شدن دردات !

    یکی نیست بهت بگه آخه آدم حسابی! تو که می دونی درمان رو ؛ از خدا چی می خوای؟

    بعدش هم که از همه جا رونده و مونده میشی، میری سراغ درمان !

    اما گاهی دیگه خیلی دیر شده !

    دردت اونقدری بزرگ شده که دیگه اون درمان جواب نمی ده

    مستاصل می مونی که یعنی چی؟

    چکار کنم پس؟

    لبخند خدا رو می بینی که از اون بالا داره نگاهت می کنه که " من چی بهت بگم ؟ اون موقعی که وقتش بود ؛ گفتم بکن ، نکردی ! حالا دیر اومدی و می خوای زود بری؟ نمیشه آقا ، برو ته صف "

    و تو

    می ری ته صف

    مثل بچه های مودب ،

    اما ته دلت آشوبه که یعنی این بار درمونت چی قراره باشه؟

    میشه که مثل قبلی سخت نباشه؟

    میشه که خدا قدرت پذیرشش رو بهم بده؟

    میشه که

    میشه که

    .

    .

    .

    سعی می کنی با همین افکارت ذهنت رو مشغول کنی تا دوباره نوبتت بشه و این بار عین بچه ی آدم حرف گوش کنی!

    خب حرف گوش کن !

    پ ن :ببخشید اگه از متن چیزی نفهمیدید / البته اگر هم فهمیدید که نوش جانتون

    فقط خیلی التماس دعا

    • ضحـ ـی
    ۱۵
    شهریور
    ۹۳

    از آن زمان که تو در نیشابور ، سر از کجاوه بیرون آوردی و به کرشمه‌ای آتش شوق بر جگر سوخته خلایق عاشق زدی و صلای توحید سر دادی و آن را مأمن و پناهگاه محکم و خدشه ناپذیر خواندی ، راز ورود به این قلعه را فاش کردی که تویی .

    از آن زمان ، ما خورشید ولایت تو را در سرزمین قلب های خویش همیشه در حال طلوع یافتیم و حیات را بی حضور تو در سرزمین خویش ناممکن فهمیدیم.

    عشق ما به این خاک تنها از این روست که تو در آن آرمیده ای ،‌ و پیوند ناگسستنی دل ما به این فضای ملکوتی از این جهت که تو در آن تنفس می کنی و رایحه شوق آفرین تو در آن می پیچد.

    چه کسی می گوید که ما بی حضور تو توان برخاستن داشتیم؟


    چه کسی می گوید که ما بی استشمام بوی تو راه به حقیقت می بردیم؟

    چه کسی می گوید که ما جز در پرتو تابناک تو جستن خداوند را می توانستیم؟

    ما هنوز «الله اکبر» های تو با سر و پای برهنه در نماز شور آفرین عید را از یاد نبرده‌ایم. همان طنین گرم ناله‌های غریبانه و مظلومانه توست که ما پابرهنگان و مظلومان در این جهان بزرگ را توان ایستادنی چنین بخشیده است.

    ما از تو آموخته ایم که هر جا دشمن لباس فریب بر تن کرد ، جامه خدعه پوشید ، نقاب نیرنگ بر چهره آویخت ، بر پشتی مکر تکیه زد و به تخت حیله نشست ، با نوای اعجاز آفرین «الله اکبر» لباس فریب را بر تنش بدریم ، جامه خدعه را بر تنش پاره کنیم ، نقاب نیرنگ را بر چهره اش بشکنیم ، پشت و رویش را هویدا کنیم ، از تخت حیله اش به زیر افکنیم ، به رسوایی‌اش بکشانیم و به عزایش بنشانیم.


    سید مهدی شجاعی

    میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک

    • ضحـ ـی
    ۰۳
    شهریور
    ۹۳

    دوریروزنامه ها ،
    از بحرانِ اقتصادیِ دنیا
    خبر گُزاری ها ،
    از بحرانِ دولتها نگرانند
    اما
    هیچکس
    خبر ندارد
    دُرُست همینجا
    در قلبِ دنیا
    بُحران
    دوریِ ما از هــــــم است

    • ضحـ ـی
    ۱۶
    مرداد
    ۹۳

    با اشک و خون انشاء نوشتند کودکان غزه ام...

    • ضحـ ـی
    ۰۶
    مرداد
    ۹۳

    .

    یادمه بچه که بودم به خاطر سختی روزه گرفتن ، عید فطر رو خیلی دوست داشتم . اصلا کلی ذوق می کردم  وقتی بین برنامه های تلویزیون یه دفعه برنامه قطع می شد و گل و سبزه و آهنگ و دالام دولوم راه می افتاد که عید اعلام شد و عیدتون مبارک و از این حرفا !

    اما یه چیزش خیلی بد بود !

    اینکه شب عید همه خونه نشین می شدند و هیچ کس نمی رفت عید دیدنی !

    .

    .

    • ضحـ ـی