دلانه


    نویسندگان
    ۱۴
    مرداد
    ۹۵

    روز تولدت به غلط روز دختر است

    در اصل روز آمدنت روز خواهر است


    شادند از حضور تو اهل جهان ولی

    خوشحالی امام رضا جور دیگر است


    امشب به اعتبار روایات مانده ام

    میلاد توست یا شب میلاد کوثر است


    از هر چه بگذریم نشد بگذریم از این

    از خواهری که این همه عشق برادر است


    دریاچه‌ی نمک سندش؛ بین اهل‌بیت

    آری طعام سفره‌ی تو با نمک‌تر است


    با این حساب باز دل بیقرار من

    آهوست توی مشهد و در قم کبوتر است




    اگه به دخترانمون بی حساب عشق بورزیم و تکریمشون کنیم 

    اگه دخترانمون حس کنن که دیده میشن دوست داشته میشن و بی هیچ واهمه ای عشق ورزیدن یاد بگیرن

    فردا مادری دلسوز و سالم میشن که به بچه ها و خانوادشون آرامش و شادی هدیه میکنن

    دخترانمونو تکریم کنیم تا عشق و انسانیت رو یاد بگیرن و یاد بدن

    یاد بدیم مقتدر و محکم قدم بردارن تا با هر تلنگری فرو نریزن



    ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و روز دختر را به همه دختران نجیب سرزمینمون تبریک میگم


     یه تبریک ویژه هم به دختران عزیز شهدا که تا ابد مدیون پدرای با غیرتشون هستیم و خواهیم بود.

    • ارکیده س ی
    ۰۹
    مرداد
    ۹۵

    شهادت حضرت امام صادق علیه السلام را تسلیت عرض می کنم.


    رهبر انقلاب: یکی از کارهای دشمن این است که آنچه را داریم، تحقیر کند؛ درست مثل بعضی از شرخرها و کهنه‌دلّالها که اگر جنسی را بخواهند، توی سرِ جنس میزنند و آن را بی‌اهمیت میکنند تا دارنده آن جنس راحت آن را از دست بدهد! نظام اسلامی شما بسیار مهم، ارزشمند و بزرگ است؛ استعداد ملت ایران هم بسیار درخشان است؛ اما دشمن دائم توی سرِ جنس ارزشمند ما میزند.

    امام_صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام به صحابی خود فرمود: «اگر تو گوهر درخشانی در دست داشته باشی که قدر آن را بشناسی، همه دنیا هم که جمع شوند و بگویند این ریگ است، باور نمیکنی؛ اگر یک ریگ هم در دستت بگیری و همه دنیا شهادت بدهند که الماس است، باز هم باور نمیکنی! مهم این است که بدانی چه در دست داری.» تلاش من این است که ملت ایران بداند چه سرمایه عظیمی در اختیار دارد و بداند چه امتداد باارزشی در دنیای اسلام دارد. ٨٢/٧/٢٢


    https://telegram.me/azf06/1705

    • سما بانو
    ۰۷
    مرداد
    ۹۵

    امروز تولد سه سالگی دلانه اس و البته دو سالگی نسخه جدیدش :)

    الهی که قدم هر مولودی مبارک باشه و عمرش بابرکت و عاقبتش ختم بخیر

    دلانه... حرف دل، اسمشم قشنگه ها 

    خیلی حرف ها دارم برای زدن اما این روزا اصلا نمیرسم متاسفانه ... 

    برای همین قرار بود یکی دیگه از دوستان زحمت مطلب امروز رو بکشه که نشد و من خدمت رسیدم

    ببخشید که شاد و مناسب یه تولد خوشکل نبود :)

    الهی که همیشه   لبتون خندون، تنتون سالم و دلتون آروم باشه با یاد خدا

    -----------------------------------------

    بعدا نوشت: فراموش کردم بگم مشهد نایب الزیاره تمام بزرگواران بودم و به نیابتتون زیارت نامه و نماز زیارت هم خوندم.

    درگیر پایان نامه ام ... دعا کنید به خوبی و خوشی این دوران هم بگذره و نتیجه خوبی داشته باشه

    • سما بانو
    ۰۳
    مرداد
    ۹۵

    دو سال پیش بود که برای کاری به یکی از این موسسات اعتباری مراجعه کردم .

    کارمند اونجا بهم گفت که موسسه طرحی راه اندازی کرده که به حساب هایی که تا فلان تاریخ افتتاح بشن ، سود 24 درصد میده

    پیشنهاد داد از فرصت استفاده کنم و حسابی افتتاح کنم

    با مختصر پولی که داشتم حسابی افتتاح کردم هرچند می دونستم به دردم نمی خوره چون به قول معروف مورچه چیه که کله پاچه ش چی باشه !

     

    مدتی گذشت و یکی از آشناها ماشینش رو فروخت و از من خواست که قبول کنم پولش تو حساب فوق بمونه تا بتونه از سودش بهره ببره

    خب ما هم قبول کردیم

    بعد مدتی این دوست ما خبر داد که سود پولی که واریز شده کم شده

    پیگیر که شدیم ، دیدیم بله ، بانک به صورت یک طرفه قرارداد رو تغییر داده و سود 24 درصد رو کرده بیست درصد ! در ضمن حساب بلوکه شده و حق واریز یا برداشت نداریم !!!!!!

     

    گذشت تا اینکه یه پیامکی به ما رسید که چون سود بانکی مجددا کاهش پیدا کرده تشریف بیارید بانک برای آگاهی از شرایط جدید

    مام تشریف بردیم بانک

    کارمندش گفت سود دوباره اومده پایین و الان شده 16 درصد

    می تونید برداشت کنید یا اینکه بمونه

    دوست مام گفت چه کنیم دیگه

    بمونه

     

    موند و موند و موند تا اینکه این دوست ما امر فرمودند که ما پولمون رو لازم داریم ، لطف کن پول ما رو بده ، سودشم نخواستیم ..

    امروز که رفتیم بانک برای بستن حساب ، کارمندش گفت : خانم فلانی ، طبق قانون جدید ، حساب شما جزو حساب های بلند مدت محسوب میشه و چون شما قبل از تاریخ مقرر می خواید از حساب برداشت کنید ، پس مابه التفاوت سودی که طی ماه های اخیر ازتون گرفته شده رو باید پس بدید !!!!!!!!!

    گفتم جانم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    گفت بله ، همینی که هست !!!!!

    خیلی مجلسی و شیک ، نزدیک صد تومن از حساب کم کرد و گفت چون وجه نقد نداریم ،  بقیه ش رو چک می دیم برید بانک بغلی برای نقد کردنش !!!!!

    رفتیم چک رو نقد کنیم ، خیلی مجلسی تر و شیک تر ، پنج تومن حق حساب گرفتن ازمون برا نقد کردن !!!!!!

     

    بله

    و اینگونه بود که ما با ورژن جدید دزدی سرگردنه آشنا شدیم !!!

    تا ما باشیم پول نذاریم تو حساب که موقع برداشتنش به التماس بیفتیم

    والا

     

    • ضحـ ـی
    ۲۹
    تیر
    ۹۵



    ٺلنگــر


    مردم کشمیر زیر باتوم های ظالمان فریاد می زنند

     «الله اکبر خامنه ای رهبر»

     انگار آنها هم فهمیده اند «ولایت» چه نعمت بزرگیست ولی برخی هنوز این مهم را درک نکرده اند



    نوشته های دیگر دوستان در مورد اتفاقات کشمیر

     

    1- من و کشمیر و عمو یالا ، جایی که یک ایرانی جرات ندارد بگوید ایرانیست ( میقات )

    2- مظلوم کشی تا به ابد محکوم است . ( از شرح بیان تو قصه آب می شود )

    3_ گوش کن ، صدای علی در چاه می پیچد ( خودنویسی ها )

    4- نَقذِفُ  بِالحقِِّ  علَی الباطِل ( بازتاب  نفسِ صبحدمان )

    5 نهایت موضع گیری بعد از ده روز (صفر کیلومتر )

    6- ایران کوچک (خسته ی تنها )

    7- ما را چه شده؟ (چشم به راه)

    8- کشمیر ( بشنو از نی )

    9- 67. (May it be)

                                           10-نکته 403 : کشمیر(خسته تنها)

    • ارکیده س ی
    ۲۸
    تیر
    ۹۵


    اول من به جبهه رفتم. بعد از من هم برادرم. هر دو برنگشتیم.


     ماندیم گوشه‌ای از آسمانش. 

    حالا مادر مانده و خواهر کوچکم. پدر هم که سالهاست میهمان ماست. 


    مادر هر روز چرخ دستی‌اش را برمی‌دارد و توی کوچه‌ها می‌گردد، از پی مغازه‌ای که شاید نان سنگک داشته باشد. دکترها گفته‌اند؛ باید فقط نان سنگک بخورد. 


    خواهرم هم هر روز می‌رود برای کار. می‌ماند تا شب. گاهی که برای سوار شدن به اتوبوس کنار خیابان می‌ایستد،‌ بعضی از ماشین‌ها برایش نگه می‌دارند و بوق می‌زنند. برادرم می‌گوید:«کاش یکی‌مان مانده بود. خانه مرد می‌خواهد.»


     می‌گویم:« آن وقت‌ها شهر پر بود از مرد. چه فرقی می‌کرد بمانیم یا نمانیم.» 



    چقدر موهای مادر سفید شده بود. توی شب مثل نور،‌ برق می‌زند. مثل جانمازش. مادر دستش را گرفته‌ رو به آسمان. گریه می‌کند. نگران است. وقت‌هایی که خواهر کوچکم دیر می‌آید،‌ دلواپس می‌شود.

     مادر هم مثل ما دنبال یک مرد می‌گردد. برادرم می‌گوید:« کاش یکی‌مان مانده بود!» 


    می‌نشینم کنار سجاده مادر. بو می‌کشم اشک‌هایش را. مادر دلتنگ است. امشب نوبت من است که به خوابش بروم. دیشب برادرم رفته بود.

    • ارکیده س ی
    ۲۴
    تیر
    ۹۵

    دو سالی بود که یک دفعه ای طلبیده میشدم برای زیارت امام رئوف (علیه السلام) 

    یک دفعه ای یعنی طی چند ساعت راهی میشدم ... قربون آقا برم

    اما خب از مدت ها قبلش دلتنگشون بودم و التماس میکردم برای زیارتشون


    امسال تقریبا از دوماه پیش تاریخ سفرمون مشخص بود، هر موقع چشمم گنبد آقا رو میدید به رسم ادب سلام میدادم و عرض ارادت میکردم

    اما دیگه التماس و اشکی برای زیارتشون نبود آخه می دونستم که فقط یه کم دیگه باید دووم بیارم

    از دو هفته پیش انقدر حرف رفتن و نرفتن شد که دلم لرزید .. نکنه آقا جان چون بیتاب نبودم نخواید راهم بدید

    دیگه نگاه هام با التماس بود با خواهش و اشک که آقاجانم میشه بازم اجازه گدایی بدید میشه اجازه بدید بازم نفس بکشم در حریم حرمتون


    متوجه شدم همیشه باید برای محبوبت، اشتیاقت رو نشون بدی باید نشون بدی بدون اون هیچ نیستی، باید برای وصال اشک بریزی باید خودت رو حقیر بدونی و گردن کج کنی

    حضرت آقا، محبوب من، محتاج نگاه مهربون همیشگی تون هستم با سری که از خجالت پایینه و دستی که مثل همیشه خالیه و به سمتتون دراز شده

    ان شالله جمعه راهی حرم حضرت آقا علی بن موسی الرضا(علیه السلام) هستم

    به شرط لیاقت نایب الزیاره و دعاگو هستم و محتاج دعاتون


    کار گدا گدایی و کار آقا کرامته، دلم مث قنوتی که منتظر اجابته

    با التماس و اشک و آه میگم غریب الغربا تمام آرزومونه با هم بریم کربُـ بلا

    --------------------------------------------------------------------

    دست هامو رو به آسمون من برای تو، تو برای من ... برای هم دعا کنیم

    کنکوری ها رو فراموش نکنیم ...خواهرزاده جان من هم کنکور داره، براش دعا کنید لطفا ... الهی همشون موفق باشند و اونچه خیره براشون رقم بخوره

    • سما بانو
    ۲۱
    تیر
    ۹۵

    دلنوشته


    لحظه لحظه نفس کشیدن

    تحت حریمی که منتسب باشد،

    به حضرت زهرا..س

    مادر پاکی ها و زیبایی ها


    چقدر دلنشین است... مادرجان

    حیا و حرمت و حریم مادرانه ی تو

    بر سرمان مستدام

    که ما جز این

    تحفه ای جانانه نداریم.... 

    یا زهرا س

    به مناسبت  روز عفاف و حجاب

    مادرانه

    حجاب زهرایی

    • ارکیده س ی
    ۱۵
    تیر
    ۹۵


    ماهِ رمضان اگر خدا میبخشد
    محض‌گُل‌روی‌مجتبـے‌میبخشد

    غصہ نخورید آخرش این آقا
    یک کرب‌و‌بلا بہ‌جمع‌ما‌میبخشد


    آقاجانم میدونید که به امید عنایت شما این دو بیتی دیوانه کننده رو گذاشتم گوشه وب... هر بار دیدمش و خوندمش بغضم بیشتر شد

    من به خودم هیچ امیدی ندارم اما تمام نگاهم به دستان کریمانه شماست

    و ایمان دارم که هیچ کس ناامید از در خونتون بر نمی گرده

    • سما بانو
    ۱۳
    تیر
    ۹۵


    دیروز افطار مهمان بودیم، بیست دقیقه به اذان بود و داشت ماه عسل نشون میداد و به نظرم از اون جایی که مهمان برنامه داستان سوزناکی نداشت کسی تماشا نمیکرد. سفره رو که چیدیم، وضو گرفتم و نشستم کنار تلویزیون، سومین برنامه ای بود که ازش میدیدم، داستان زندگی یک جوان مخترع اهوازی بود، چسبیده بودم به تلویزیون تا بهتر بشنوم، دنبال کنترلش گشتم که صدا را بیشتر کنم که دیدم ای بابا عینک به چشمم نیست یادم امد موقع وضو کجا گذاشتمش...

    همینطور که صدا رو بیشتر میکردم گقتم: بگو چرا نمیشنیدم عینکمو نزده بودم ... همه خندیدن، گفتم: جدی میگم، نمی دونم هیچ توجیه علمی داره یا نه ولی واقعا بارها تجربه کردم این رو... پسر عمو میگه: زیادی وابسته اش شدی برای همین وقتی نباشه تمرکز نداری و حواس دیگه ات رو تحت الشعاع قرار میده

    نمی دونم استدلال پسرعمو درسته یا نه، اما کاش به او هم به همین اندازه دلبسته هم که نه لااقل وابسته میشدم طوری که وقتی یک لحظه ازش غافل میشدم تمرکزم رو از دست میدادم و تمام حواس پنج گانه ام که هیچ تمام اندامم کارشون مختل میشد شاید اینطوری بیشتر حواسم بهش بود 

    • سما بانو
    ۱۱
    تیر
    ۹۵

    خواستم پارتی بازی کنم و امروز رو یادآوری کنم اما نتم یهو قطع شد

    اما هنوز چندساعتی مونده تا پایان 11 تیر


    به فرموده مقام معظم رهبری حفظه الله، از 7 تیر(6) تا 12 تیر هفته حقوق بشر آمریکایی هست.

    امروز 11 تیر، شهادت چهارمین شهید محراب آیت الله صدوقی(ره) 

    روحشون شاد

    ای کاش ...


    ------------------------------------------

    امروز مطلبی میخوندم، یادم افتاد به مکالمه ای که با دوست شیرازیم داشتم خواستم اینجا مطرحش کنم و افسوس بخورم اما شاید میشد همه رو به یک چوب زدن. برای همین فقط یه ای کاش ازش موند.

    و ... کلماتی هستند که قورتشون دادم

    • سما بانو
    ۱۱
    تیر
    ۹۵

    آآآآآآه

    فقط و فقط چند روز باقی مونده

    انگار همین دیروز بود که شاد بودم از زنجیر شدن شیطان بیرونی و امیدوار به اینکه بربیام از پس شیطان درونی(نفس) 

    مدام در کلنجار بودم باهاش، ولی میدیدم که اکثر مواقع( اقلا بیش از قبل) پیروز میدون بودم


    اما الان نگرانم

    حالا که داریم به آخرین روزها نزدیک میشیم، حالا که داریم به روزهای رهایی شیطان نزدیک میشیم

    دل نگرانم، نگرانم که نکنه همچین درست و حسابی نفسم رو سر به راه نکرده باشم

    نکنه همین که شیطان کمی قلقلکش داد از راه به در بشه

    خدایا پناه می برم به تو از شر نفسم

    از گناهانی که فاصله بندازه بین من و تو

    خدایا پناه می برم به تو


    -----------------------------------------

    یادمون باشه ما مدعیان که بارها تکرار کردیم که اگه زمان امام حسین (ع) بودیم چه ها می کردیم... الان وقتشه
    قرار نیست همه آزمون یکسانی داشته باشند... تلاش کنیم در آزمون هایی که برامون در نظر گرفته شده شمر نباشیم
    #القدس لنا 
    • سما بانو
    ۰۸
    تیر
    ۹۵
    صبر دادی! بعلاوه ی یک دل نازک!
    بعلاوه ی یک چشمه ی جوشان و روان اشک ...
    صبر دادی! بعلاوه ی یک دنیا توجه به درد و غم و رنج های ریز و درشت این غمکده ی فانی!
    صبر دادی! بعلاوه ی یک دنیا تنهایی میان تمام مخلوقاتت ...
    صبر دادی! اما وقتی "صبر" را آغشته میکردی به سرشتم، برای چیزی غصه میخوردی ...
    صبر دادی! و بعد با "شعر" درآمیختی مرا...و دلم شد، نازکتر از برگ گل ..!
     
    صبرم تمام شده بود!
    همین چند وقت قبل، که بیتابی ام به خوابهایم هم کشیده شده بود، دیدمت...!  
    از آن کابوس شیرین اما غمگین و بیرحم، بیدارشدم و تو را دیدم ...
    حس ات کردم...
    که پناهم دادی در آغوشت، که نگرانم بودی...
    مدام فکر میکنم که دیگر کجاها دیدمت...؟!  
    کجا بود ک برگشتم ب سمت تو...؟!
    کجا بود که برگرداندی ام سمت خودت؟!
    کجا بود که پریدم توی دستهایت ...؟!
    کجا بود که نگرانم بودی و حواست به من بود ...؟!
    فکر می کردم که کاش اینقدر صمیمی بودم با تو، که بلند بلند گلایه می کردم از دست تو، به خودت، بخاطر خیلی چیزها ....
    و بعد رها می کردم خودم را در آغوش مهربانت و یک دل سیر، باهم اشک، دانه می کردیم ..
    تو تنها هستی اما، مرا تنهاتر ازین نخواه ...
    خودت را از من مگیر! خودت را برای تمام لحظه هایم، نگه دار...
     فکر می کردم به اینکه دلم،صورت باطنی رهایی اش را دوباره بدست آورده اما اختیار چشم هایم از دست رفته..! 
     
    با همین چشم های خیس، با همین دل نازک، با همین فکرها،
    دوستت دارم، دوستت دارم،، دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم ..... !
     
     
    - به زیبایی تو کسی رو ندیدم ...
    - اللهم انی استودعک...(قلبی)!
    التماس دعا...
    قدر نوشته ای بود در پستوی خاطرات 
    • ضحـ ـی
    ۰۶
    تیر
    ۹۵

    ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار


    از امام صادق علیه السلام درباره حسنه در این آیه سوال شد، فرمودند:

    والله منظور از حسنه، علی علیه السلام است.

    خدایا به ما در این دنیا علی را عطا کن. نه فقط دوست داشتن علی که دوست دار علی میتونه رباخوار باشه، دروغگو باشه و...

    ما را شیعه علی قرار بده که شیعه علی کاری برخلاف شیوه علی انجام نمیده.

    ____________

    التماس دعا

    • سما بانو
    ۲۷
    خرداد
    ۹۵

    نمی دونم چند ماه پیش بود که برادرم اومد پیشم تا در مورد مهمترین تصمیم زندگی ش با من مشورت کنه

    مدت ها پیش با دختری آشنا شده بود که از هر جهت او را مناسب ازدواج می دانست جز یک مورد ؛

    زیبایی چهره

    چون اون روزها شرایط ازدواج نداشت ، لذا اقدامی هم نکرده بود اما حالا اولین گزینه ی ذهنی او همین خانم بود .

    ویژگی هایی که از دختر بر می شمرد تماما مطلوب بودند و در شأن او

    اما چیزی که او را مردد کرده بود چهره ی دخترخانم بود .

    عکسی از دخترخانم به من نشان داد ... دختری ساده ، چادری و بدون آرایش

     

    برای برادرم توضیح دادم که دختران چادری اگر بیشتر از بی حجابان خیابانی زیبا نباشند ، کمتر نیستند ...

    تنها فرقشان این است که آنان زیباییشان را به حراج خیابانی نمی گذارند ... عفت و حیای آن ها باعث میشه که تمام زیبایی خود را برای همسرشان ارائه کنند نه برای نگاه هیز رهگذران ...

     

    می دونستم که هرچند حرف من را تایید نسبی کرده اما در دل هنوز معتقد است که این دختر ، زیبا نیست ...

     

    بالاخره تونستم راضی ش کنم که فاکتور زیبایی را کنار بگذاره و با پیش فرض های دیگه ای خودش را مهیای صحبت با اون خانم بکنه ...

    بعد مدتی که به دنبال خانم گشت بالاخره تونست پیداش کنه

    این بار اما با دهانی باز از تعجب به سراغم اومد ...

     

    دختر خانم مورد بحث ، تبدیل شده بود به دختری به اصطلاح امروزی !

    چادرسیاه  کنار رفته بود و جاش رو به مانتو و شال و آرایش داده بود ...

    چیزی که باعث تعجب برادرم شده بود تغییر جهت زندگی این خانم نبود بلکه تغییر چهره ش بود ... باورش نمی شد که اون چهره ی ساده و بعضا زشت ( البته از نظر او ) حالا تبدیل به چنین ملکه ای شده باشه

    معجزه ی آرایش ...

    .

    .

    .

    در نهایت مدتی بعد برادرم با دختری متین و موقر ازدواج کرد و به عینه فهمید که دختران عفیف و متین و ساده ی جامعه هم زیبایی دارند اما نه زیبایی ای تحمیلی به زور آرایش و جلوه نمایی  ...

    .

    .

    .

    حالا نوبت یکی از دوستانش شده که به دنبال همسر مناسب باشه

    پسری مومن ، مذهبی و مقید

    اما نکته ای که در مورد معیارهای انتخاب همسر به برادرم گفته بود بسیار مرا آزار داد ...

    گفته بود ؛ من به این نتیجه رسیده ام که دختران مذهبی به خاطر نازیبایی ( به تعبیر ایشون زشتی ) چهره شون به چادر پناه بردند تا به این وسیله توجیه کنند نازیبایی شان را ...   من ترجیح می دهم که با دختری زیبا و امروزی ازدواج کنم به شرط چادری شدنش ، تا اینکه از همان ابتدا به سراغ دختری مذهبی و نازیبا برم و تا آخر عمر تحملش کنم ...

    .

    .

    .

    هنووووووووووز جای زخمی که این حرفش در دلم ایجاد کرده درد می کنه ...

    • ضحـ ـی
    ۲۶
    خرداد
    ۹۵

    خودت سرشتمون رو طوری آفریدی که دوست داشته باشیم کسی که بهمون نیکی می کنه و هر کسی که بهمون ضرری برسونه رو دوست نداشته باشیم


    برای همینه که انقدر دوست دارم

    تو مجازاتم کنی چیزی جز عدل تو نیست پس ظلمی به من نکردی 

    و اگر ببخشی من رو شرمنده تر از قبل می کنی


    تو سراسر خیری و نیکی... پس چطور میشه تو رو دوست نداشت



    +
    حب الله نار لا یمر علی شی الا احترق

    • سما بانو
    ۲۵
    خرداد
    ۹۵

    داشت از عدل خدا حرف میزد

    میگفت: غمت نباشه، خدا عادل ترینه، نمیگذاره حقی ناحق بشه


    و من با خودم فکر میکردم هر چقدر هم عدالتخواه باشم اما عدل خدا ...

    خدایا لطفا با من از روی فضل و رحمتت برخورد کن من طاقت عدل تو رو ندارم

    • سما بانو
    ۲۴
    خرداد
    ۹۵

    صدای جیرجیرک ها رو که میشنوم

    میگم ببین چقدر خوبه این صدا

    میگه اااااه کجاش خوبه؟

    میگم تصور کن الان پشت بوم خوابیده باشی و زل بزنی به ستاره های خوشکل آسمون و این صدا رو بشنوی

    میگه اوووووه برو بابا تو چقدر تخلیت قویه

    میگم تخیل قوی نمیخواد یه ذره توجه میخواد


    +
    هر بار که زیر لب الهی العفو رو تکرار می کنم ناخوادآگاه پل صراط رو تخیل می کنم

    هر بار سرم رو کج می کنم و منتظر کمکم

    هر بار چند نفر رو می بینم که میدونم ائمه (علیهم السلام) هستن 

    هر بار با اشک منتظر شفاعتشونم

    و اینبار ملتمس تر میگم الهی العفو


    +

    نمی دونم تخیل قوی خوبه یا بد ولی هر بار نفس کشیدن رو سخت تر می کنه

    • سما بانو
    ۲۱
    خرداد
    ۹۵

    چلیپای عزیز این روزا بیش از قبل به دعای دوستانش نیازمنده

    بیاید این روزهای عزیز برای رفع گرفتاری ها، سلامتی و آرامش همه دعا کنیم

    دست هامون رو به آسمون، من برای تو، تو برای من...

    • سما بانو
    ۱۹
    خرداد
    ۹۵

    مگه میشه کریمی یه مهمونی برگزار کنه و به مهمونش بگه نخور؟

    مگه یه میزبان خوب مهمونش رو محدود میکنه؟ مطمئنا توی این محدودیت باید نفعی برای مهمون باشه

    میگه همه اعضا و جوارحت رو مراقبت کن اما تاکید میکنه شکمت رو از خوردن و آشامیدن حفظ کن اگه بخوری روزه باطل میشه

    این یعنی چی؟

    یعنی قراره ما با همین نخوردن به یک جایی برسیم

    کجا؟

    میگه شکمت که گرسنه بشه تمام اعضا و جوارحت سیر میشه... از گناه سیر میشه

    طول روز تا یکی میاد حرف بزنه غیبت کنه میگیم حال داریا 10 ساعته هیچی نخوردم ...

    همین که افطار کرد میگه خب چی میخواستی بگی

    همین که شکم سیر شد بقیه اعضا گرسنه میشه برای گناه 

    پس باید حواست رو بعد افطار هم جمع کنی همچین نخوری که وزن 70 کیلویی قبل ماه رمضان بشه 75 کیلو 

    اگه طول افطار تا سحر هم حواست به شکمت باشه 

    وقتی 20 روز رو طی کردی کم کم آماده میشی برای ارتباط 

    اون موقع است که میگه قران رو جلوی خودت باز کن 

    نمیگه بخون میگه بازکن.... الان باید خودت رو با آیه های قران محک بزنی 

    ببینی چقدر با اونچه که گفته همخوانی داری؟


    پس توی این مهمونی قراره شکممون رو گرسنگی بدیم تا برسیم به عرف نفس

    برسیم به خداشناسی

    برداشتی از سخنان دکتر قنبری در برنامه طلیعه

    • سما بانو